جدول جو
جدول جو

معنی چم و خم - جستجوی لغت در جدول جو

چم و خم
پیچ و خم، کنایه از ریزه کاری، کنایه از رفتار با ناز و خرام، خرام، ناز
تصویری از چم و خم
تصویر چم و خم
فرهنگ فارسی عمید
چم و خم(چَ مُ خَ)
ادب در معاشرت با زیرکی و استادی، اظهار ادب با زبان و اشارات لب و روی، ادا و اطوار. قر و غربیله. ناز و کرشمه. و رجوع به چمیدن شود، راه و روش وصول به مقصود، زیرکان و موقعشناسان را. پیچ و خم هر کار یا هر امری که هوشمندان دریابند
لغت نامه دهخدا
چم و خم
ادب در معاشرت با زیرکی و استادی
تصویری از چم و خم
تصویر چم و خم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خم و چم
تصویر خم و چم
کنایه از عشوه و ناز، فوت و فن
فرهنگ فارسی عمید
(نُ خَ)
پیچ و تاب. شکن و نورد. رجوع به چین و نیز رجوع به خم شود
لغت نامه دهخدا
(خَ مُ چَ)
نازو ادا که از معشوق هنگام خرام بر روی کار آید. (غیاث اللغات) ، حرکات دلبرانه را هم گفته اند. (لغت نامۀ شوشتر نسخه خطی) ، کنایه از فروتنی و تواضع است. (لغت نامۀ شوشتر نسخه خطی)
لغت نامه دهخدا
(طِمْ مُرِم م / رِ)
آب و خاک، خشک و تر، کثیر و قلیل. مال بسیار. (غیاث) : جاء فلان بالطم و الرم، ای بالمال الکثیر، و الظاهر ان ههنا یقصد بتمامه:
پس نبیند جمله را با طم و رم
حب’ الاشیاء یعمی و یصم.
مولوی.
عقل تو قسمت شده بر صد مهم
بر هزاران آرزو و طم و رم.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(هََ مْ مُ غَ م م / غَ)
غصه واندوه. غم و اندوه. رجوع به هم و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ چَ مُ خَ)
خوش رفتار. خوش ادا. خوش اطوار. خوش حرکت
لغت نامه دهخدا
فوت وفن، شگرد، قلق، لم، نازوعشوه، پیچ وخم، خمیدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زیر و بم، فوت و فن، ریزه کاریها، راست و ریست کردن، نظم
فرهنگ گویش مازندرانی
زیگزاگ رفتن، با استفاده از روشهای گوناگون به هدف رسیدن، تلاش
فرهنگ گویش مازندرانی